• وبلاگ : ادامه مطلب...
  • يادداشت : خاطرات عمره دانشجويي(2)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ث.يبا 
    صرافت

    سلام حاج آقا

    خيلي قشنگ خاطره نويسي مي کنيدا..........مرحبا بکم.

    منتظر خوندن ادامه اش هستم.

    موفق باشيد.


    سلام زيبا بود

    www.arezoo155.parsiblog.com


    ... بايد لب و لوچه ام بچسبند به هم!
    .
    .
    .
    سلام
    به روزم
    [گل]
    سلام...منم اين عمره دانشجويي رو تجربه کردم...بهار 87 رفتم...خيلي خوب بود..کاش دوباره تکرار ميشد...
    + مخاطب 
    اگر اسامي مکان ها حذف بشه آدم اصلا احساس نمي کنه که داره سفرنامه عمره مي خونه
    حالا نمي دونم اين نداشتن حس تجربه ديني خوبه يا بد . . .
    ولي مي دونم که من توقع همچين چيزي رو نداشتم .
    پاسخ

    خب شايد اين به خاطر نوع نگاه خاص ومتفاوتيه که من سعي کردم توي خاطراتم د اشته باشم واز يک زاويه ديد جديد خاطراتم رو بنويسم

    سلام حاجي... خوبي؟؟؟ من هم هماند شما فقط با يکي دو روز جلو تر پلاک بندگي را زدم و از اون روز به بعد خيلي بايد مراقب خودم و کارهام باشم...

    ما نقاط مشترک داريم از جمله: عضو پارسي بلاگ ، دانشجوي رشته حقوق ، مسافر حج دانشجويي ...

    بازهم بهت سر ميزنم... برام پيام بذار که يادم نره...

    ياعلي

    سلام
    خاطرات منو زنده کرديد
    به آرشيو وبلاگم مراجعه کنيد
    ممنون
    سلام دوست گرامي.داستانتان خوب و جالب بود ،دوسه تاغلط املايي داشت که حتما درستش کنيد.از اين تهمت زدن که کي چندتابرداشته در سفر من هم تکراري بود درصورتي که تهمت زدند.بگذريم.زيبابود.حج معنوي و عمره تان قبول حق
    پاسخ

    سلام اين قضيه تهمت نبود واقعيت بود چند تا از بچه ها ته اتوبوس شيطوني كردن و دو تا بسته پذيرايي گرفته بودن ولي خب به هر حال اقتضاي دوران جوونيه اشكالي هم نداره....