• وبلاگ : ادامه مطلب...
  • يادداشت : خاطرات عمره دانشجويي(4)
  • نظرات : 8 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مجتبي(هم اتاقي) 

    سلام.وقتي خاطرات عمره رو که توسط دوست عزيزم علي نوشته شده مي خونم خودمو نا خوداگاه توي اون فضاي معنوي احساس مي کنم فضايي که سرتاسرش باران رحمت الهي بود.باروني که اگه پهنه ي دلت رو زيرش مي گرفتي از هرچي سياهي پاک مي شد.دلي که در اثر مداومت بر گناه سياه شده چه قدر راحت با رحمت للعالمين انس مي گيره.حالا چشماتونو ببنديد مي خوايم با هم دسته جمعي از همين جا آره همين جا بريم زيارت"السلام عليک يا رسول الله... وعلي اهل بيتک الطاهرين... اشهد الا اله الا الله وحده لاشريک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و اشهد انک رسول الله.."
    قبول باشه.يا محمد ص
    آمدم سري زده باشم
    البته نه سرزده!
    سلام
    آنقدر باورت دارم که وقتي مي گويي : باران
    خيس مي شوم


    انشاالله قبول باشه و دوباره نصيبتون بشه.
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ چهارشنبه 24 خرداد 91 نوشته (خاطرات عمره دانشجويي) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    نکنه تا يه سال ديگه ميخاي همينطوري درباره‌ي سفر عمره‌ات بنويسي؟؟؟
    پاسخ

    اينطوري كه من دارم مي نويسم شايد يه سال هم بيشتر طول بكشه ...به هر حال از هيچي كه بهتره....