سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه مطلب...
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب

 

به نام خدا و با سلام

بدینوسیله به اطلاع ملت شریف ایران می رساند هرگونه شایعه ای دال بر ثبت نام اینجانب"ایلیا باقری" در انتخابات ریاست جمهوری کذب محض می باشد و قویا تکذیب می شود

و من الله التوفیق

 


[ شنبه 92/2/28 ] [ 4:14 عصر ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]

به نام خدا و با سلام

حاشیه نگاری های نمایشگاه کتاب

(1)

امسال بر خلاف سال های گذشته استقبال از نمایشگاه به شکل محسوسی کاهش پیدا کرده بود هر چند ممکنه آمار هایی که ارایه میشه بیانگر رشد چند درصدی باشه اما اونایی که تجربه نمایشگاه های قبلی رو داشتن این کاهش به وضوح براشون قابل درک بود. البته وظیفه آمار ها همیشه اینه که توی این موارد رشد رو نشون بدن....

این کاهش استقبال رو می شد از صف دسشویی و صف خرید ساندویچ و غذا و آب معدنی و حتی غرفه هایی که سال های پیش جا برای سوزن انداختن نبود فهمید.

(2)

گرانی کاغذ شاید یکی از دلایل کاهش استقبال از نمایشگاه باشه...قیمتها امسال واقعن سرسام آور بود و برخی کتاب ها حتی چند برابر افزایش قیمت داشتن. ضمن اینکه امسال  هر ناشری فقط موظف بود کتابای خودش رو عرضه کنه و عرضه کتاب ناشرای دیگه تخلف محسوب میشد و این موضوع باعث شده بود بعضی غرفه دارها و ناشرا که معمولن کتابای چندان قابل توجهی ندارن صرفا به خوردن تنقلات و چای و احیانا پراندن مگس اکتفا کنند. تخفیف بعضا 50 درصدی هم باعث نشده بود تا اونا کمی مشغله پیدا کنن و سرشون شلوغ بشه...

(3)

بحران کاغذ و گرانی اون یه تاثیر دیگه هم توی نمایشگاه داشت...معمولن سال های پیش ناشرا برای تبلغ کتاباشون بروشو هایی رو پخش می کردن که شامل معرفی و توضیحاتی در باره کتاب های منتشره شون بود و به محض اینکه جلوی غرفه شون توقف می کردی بلافاصله یه دونه بهت تعارف می کردن. بعضیا هم پولدارتر بودن کتاب چاپ می کردن. اما امسال توی غرفه خیلی از ناشرا از این خبرا نبود و فقط ناشرای دولتی و البته برخی ناشرا معروف این کار رو می کردن و اون هم در صورتی که در خواست می کردی.

البته بعضیا هم که وقتی ازشون لیست کتاب می خواستی به شرطی بهت می دادن که دوباره بهشون برگردونی...!!!!!

(4)

نمایشگاه کتاب امسال به علت اینکه تقریبا مقارن شده با انتخابات 92 پر بود از چهره های سرشناس سیاسی...

توی همین چند روزی که نمایشگاه بودم خیلی از این شخصیت ها با خدم و حشمشون نمایشگاه اومده بودن و کلی لشگر عکاس هم با خودشون آورده بودن تا ژست هایی رو که در هنگام نگاه کردن به کتاب میگیرن ثبت بشه شاید اینجوری خودشون رو فرهیخته و اهل مطالعه نشون بدن...

مطمئنا اگه کسی این آقایون رو نمی شناخت فک می کرد اینا اومدن توی نمایشگاه عکس یادگاری بگیرن و شاید نمایشگاه رو با یه جای تفریحی اشتباه گرفتن...

(5)

البته این فقط کاندیداهای ریاست جمهوری نبودن که برای تفریح و عکس گرفتن توی نمایشگاه اومده بودن...اگه کمی به اطرافت دقت می کردی متوجه می شدی که بعضی دختر پسرا هم نمایشگاه رو برای تفریح انتخاب کرده وصرفا اومده بودن تا دقایقی رو کنار هم بگذرونن...از تیپ و قیافه و پوشش این افراد میشد اینو فهمید چه اینکه برخی تیپها به درد مهومنی و عروسی و پارتی می خورد تا نمایشگاه کتاب. شاید به همین خاطر بود که قبل از نمایشگاه کتاب یکی از مسئولین پیشنهاد کرده بود نمایشگاه رو بلیطی کنن...

(6)

بعضیا هم انگار فقط اومده بودن تا بروشور و مجله و عکس و چیزای رایگان دیگه جمع کنن که البته تعدادشون کم هم  نبود به عنوان نمونه وقتی از سالن ناشران دانشگاهی داشتم میومدم سمت ناشران عمومی دیدم جلوی یکی از غرفه های تبلیغاتی توی خیابون اصلی مصلی تجمع بزرگی شکل گرفته. کنجکاو شدم ببینم جریان چیه. وقتی خودم رو با هزار زحمت رسوندم جلوی غرفه دیدم یه آقایی نشسته و داره بادکنک هایی رو که آرم یکی از بانک های خصوصی روش حک شده  باد میکنه و میده دست ملت و کلی آدم هم توی صف وایستاده بودن تا نوبتشون برسه بلکه اونا هم یه نصیبی ببرن...

شاید اگه شما هم اونجا بودین این ضرب المثل به ذهنتون خطور می کرد که " مفت باشه، کوفت باشه...."


[ یکشنبه 92/2/22 ] [ 12:16 عصر ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]
          

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

شاعر ، روزنامه نگار و دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بین الملل دیشب از دست شما سایه خود را کشتم/ من روانی شده ام سر به سرم نگذارید
موضوعات وب