سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه مطلب...
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب

به نام خدا و با سلام

(1)

میگن عبدالرحمان جامی در مجلسی داشت شعر می خوند می رسه به این بیت

بس که در جان و فکار و چشم بیمارم تویی

هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی

یه نفر از تو جلسه بلند میشه میگه ببخشید استاد اگه یه خر باشه چی؟

جامی میگه: باز پندارم تویی!!!!!!!

(2)

معوملا دروغ هایی که ما میگیم دو دسته هستند یه دسته دروغ هایی که برای ما منفعتی دارند و یه دسته دروغ هایی که برای ما منفعتی ندارند . مثلا یه دفعه یه مشکلی پیش میاد که ممکنه باعث این بشه که یک ضرر مالی به ما برسه یا اینکه یه پول زیاد و سود زیادی را از دست بدیم که با گفتن دروغ جلوی اون گرفته میشه بعضی وقتها هم دروغ هایی که میگیم هیچ سودی برای ما نداره مثلا یه نفر تو کنکور رتبه ش شده 50 هزار میاد میگه رتبه ش شده مثلا 6هزار برای اینکه زیاد ضایع نشه خوب این دروغ چه فایده ای داره یا مثلا یه نفر داداش نداره به همه میگه داداش رفته خارج زندگی میکنه خوب آخه این دروغا چه فایده ای داره مگه تغییری توی واقعیت بوجود میاره حالا اگه من بگم  داداشم تو آمریکا زندگی می کنه در حالیکه مثلا یه جای دیگه است با دروغ من داداشم میره امریکا؟ تازه ممکنه یه روزی افشا بشه آدم کل آبروش را از دست بده

لااقل وقتی دروغی میگیم دروغی را بگیم که یه نفع دنیوی داشته باشه که هم باعث آبروریزی توی دنیا و عقاب توی آخرت نشه

یادش بخیر یه زمانی دروه روزنامه نگاری رفته بودم .رییس وقت آموزش و پرورش استان... مثلا استاد بود بحث اختلاس و دزدی شد استاد محترم گفت اگه خواستید دزدی کنید یه جوری دزدی کنید که تا هفت پشتتون بتونه بخوره افتابه دزد نباشید حالا حکایت ماست اگه میخوایم دروغ بگیم لااقل یه دروغی بگیم که ...

دروغ همیشه گفتنی نیست گاهی اوقات زیستنی ست . بعضی ها یک عمر دروغ زندگی می کنند

(3)

تا زمانی که سر کلاس درس و دانشگاه میری هی به خودت میگی خدایا کی میشه درسا تموم بشه بریم تعطیلات درسا که تموم میشه تعطیلات شروع میشه اونقدر کسل و کلافه کننده است که می گی خدایا غلط کردم کی میشه درسا شروع بشه وقتی زندگی آدم سگی میشه خوب آخرش نتیجه اینه از هر چیزی حوصله ت سر میره و میخوای زودتر این لحظات لعنتی و سگی بگذرند ولی چکار میشه کرد این روزا تنها انگیزه ادامه دادن زندگی نوشتنه همین خزعبلات و اراجیف توی وبلاگمه

ما آدما چقدر دیر می فهمیم زندگی همین لحظاتیه که بی صبرانه و بیرحمانه منتظر گذشتنش هستیم

 


[ سه شنبه 90/4/28 ] [ 9:40 صبح ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]

به نام خدا و با سلام

 

من هم می میرم

اما در خیابانی شلوغ

در برابر ِ بی تفاوتی ِ چشمهای تماشا

زیر چرخهای بیرحم ماشین

ماشین یک پزشک ِ عصبانی

وقتی از بیمارستان ِ دولتی بر می گردد

پس دو روز بعد

در ستون تسلیت روزنامه

زیر یک عکس ِ شش در چهار خواهند نوشت

ای آنکه رفته ای .....

چه کسی سطلهای زباله را پُر می کند

سلمان هراتی


[ سه شنبه 90/4/21 ] [ 12:44 عصر ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]

به نام خدا و با سلام

(1)

یه روز به سعید گفتم راستی سعید انگیزه تو از رفتن به دانشگاه چیه؟ دنبال چی هستی؟سعید که بابای خیلی پولداری داشت گفت فلانی تو که غریبه نیستی راستش من نه دنبال درسم نه به خاطر کار دانشگاه می رم چون بابام اونقدر پول داره که میتونه یه سرمایه بهم بده تا باهاش یه کاری جور کنم خیلی بیشتر پول در می آرم تازه 4 سال وقتمو تو دانشگاه تلف نمی کنم

گفتم خوب پس دردت چیه؟برا چی میخوای 4 سال وقت تلف کنی کلی هم پول خرج کنی اخرشم مدرکتو قاب کنی و بذاری تو طاقچه برا قشنگی یا به قول معروف بذاری در کوزه ابشو بخوری

سعید گفت راستش من برا این می رم دانشگاه که بتونم راحت با دخترا ارتباط برقرار کنم و بتونم باهاشون دوست بشم گفتم خوب این که دیگه دانشگاه رفتن نمی خواد که . همین الان برو تو خیابون دست یه دختری رو بگیر و باهاش دوست شو . سعید گفت چه ساده ای اگه اینجوری کنم که همه می گن این پسره رو دختر بازه و لاابالیه و از این حرفا(البته این داستان مال ده سال پیشه که این کارا هنوز قبحی تو ی جامعه داشت.) ولی اگه این کارو تو دانشگاه انجام بدم میگن چقدر پسره اجتماعیه چقدر روشنفکره و کلی کلاس داره

خلاصه سعید رفت دانشگاه ازاد و بعد از 5 سال تونست با هر مکافاتی مدرکشو بگیره  الانم داره کار ازاد میکنه و کلی هم پول در میاره البته بدون اینکه از مدرکش استفاده ای بکنه

(2)

چند روز پیش یکی از دوستام از دانشگاهشون صحبت می کرد و از فعالیتهای کانون فرهنگی دانشگاهشون . می گفت به یکی از دوستاش که البته صبغه مذهبی هم داره و مثلا یه ادم فرهنگیه گفته چرا اینجا میای طرف هم برگشته گفته ببین اگه دخترا اینجا نباشن من عمرا بیام اینجا البته این بنده خدا کار فرهنگی هم می کنه و صبغه مذهبی هم داره حالا حسابشو بکنین وضعیت بقیه به چه شکلیه

این هم از وضعیت کانون های فرهنگی

(3)

یه روز یکی از دوستام تعریف می کرد که سر کلاس دخترا و پسرا یکی از سر گرمی هاشون اینه که بهم تک زنگ میزنن اگه یکیشون بتونه تک زنگ اون یکی رو بگیره طرف مقابل باید به همه بستنی بده یا شیرینی خیلی برام جالب بود بهش گفتم خوب پس کی درس میخونید گفت بابا درس چیه؟ مگه ما برا درس خوندن اومدیم دانشگاه اینجا فقط باید بتونی یه جوری واحدهاتو پاس کنی حالا یا شب امتحان باید بی خوابی بکشی یا اگه زرنگ باشی با پاچه خواری استاد

ایت دوستم توی دبیرستان یکی ار برگزیدگان جشنواره استانی خوارزمی بود الانم چند ترمی هست که داره مشروط میشه حالا هم میخواد از دانشگاه انصراف بده

(4)

دانشگاه ما یکی از معدود دانشگاه هاییه که فقط دانشجوی پسر داره دانشجو ها وقتی میان سر کلاس نه کسی رو دارن باهاش اس ام اس بازی کنن نه کسی که با هاش تک زنگ بازی کنن استاد بنده خدا هم از اول کلاس تا اخر کلاس انوقدر باید با دانشجو ها بحث های علمی انجام بده که اخر کلاس دیگه نای حرف زدن نداره دانشجو ها هم بعد کلاس بلافاصله راهی خوابگاه میشن وقتاشون رو هم یا توی کتابخونه می گذرونن یا توی خوابگاه نه کافی شاپی تو دانشگاهمون هست نه کسی رو داریم که باهاشو بریم کافی شاپ سر گرمی ما اینجا کارهای فرهنگی و پژوهشی و تحقیق و درس خوندنه

توی کارشناسی ارشد اکثر بچه های دانشگاهمون رتبه های زیر صد میارن بیشترشون هم سال اول بهترین دانشگاهها را قبول میشن

همیشه توی المپیاد های دانشجویی حداقل 6 ،7 نفری در سطح کشور جزو اولین ها هستن که با توجه به اینکه جمعیت دانشگاه ما بیشتر از 1000 نفر نمیشه و توی هر رشته ای هر سال نهایتا 20 تا ورودی داره و جالبه که 90 درصد بچه های دانشگاه ما معدل الف هستن

(5)

اصلا قرار نیست از این حرفایی که زدم نتیجه خاصی بگیرم صرفا مثل همیشه یه سری خزعبلاتی به ذهنم رسید که گفتم بد نیست شما هم بخونید البته من به شدت به این نظریه که میگه معنا در دهن مخاطب شکل می گیره و مولف نباید معنایی را از متن اراده کنه اعتقاد دارم بنابر این مخاطب باید از این نوشته هر برداشتی را که میخواد داشته باشه و من به عنوان مولف نباید حکمی را برای مخاطب صادر کنم چون مخاطب امروز این چیزا رو نمی پسنده (این حرفا رو توی جلسه نقد ادبی یاد گرفتم )

پی نوشت :

اسناد نوشته ها در دفتر مدیریت وبلاگ موجوده


[ شنبه 90/4/18 ] [ 12:28 عصر ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]

به نام خدا و با سلام

(1)

شده تا حالا کسی به شما بگه که حق ندارید با یه شخص خاصی دوست باشید باشید چون که اون دوستش داره واقعا این هم یکی از عجایب روزگاره که کسی بیاد بهت بگه فلانی من از اینکه تو با فلان شخص دوست هستی ناراحتم چون که خیلی دوستش دارم و تو نباید با اون دوست باشی چون من حسودیم میشه حالا خدا را شکر که تا این حد صداقت داره و علنا به تو می گه که حسودیش میشه و از پشت به تو خنجر نمی زنه

(2)

"اولش سعی می کنه تو را از کاری که داری می کنی منصرف کنه هر طور که شده ... تمتم تلاشش را به کار می گیره... اگه موفق نشه سعی می کنه زهرش را به تو بریزه ... مطمئن باش که این کار را می کنه ... هر طور شده به تو صدمه می زنه..."

اینا بخشی از حرافای یکی از دوستامه که چند وقت پیش به من گفت راجع به همون شخصی که گفتم به دوستی من با یه نفر حسادت می کنه

حالا که فکر می کنم می بینم راست میگفت دوستام یکی یکی دارن از من جدا می شن بدون هیچ دلیل خاصی ولی من اصلا برام مهم نیست به قول معروف "...سگ خورد..."

(2)

" اگه کسی از من درباره تو سوال کنه بهش می گم که به تو نزدیک نشه... چون تو خیلی خطرناکی... حتی خطر ناکتر از یه قاتل بالفطره... میدونی هر کی با تو دوست میشه را نابود میکنی با روحیاتت...به حد جنون میرسونیش"

اینا هم بخش دیگه ای از صحبتهای یکی دیگه از بچه های دانشگاهمونه البته این بنده خدا هیچ اشاره ای به دلایل این حرف و وجه خطر ناک بودن من نکرده ولی اگه شما تو یه محیط اینجوری باشی که همه دارن اینجوری نگات می کنن چه حسی بهت دست میده وقتی یه عده افراد خاص اینجوری بر علیه تو جو سازی میکنن و دست به ترور شخصیت تو می زنن چکار می کنی؟

من که مثل همیشه می گم... بی خیال بابا "...سگ خورد..."

(3)تا حالا فکر کردید چرا توی قران منافقین خیلی بیشتر از کفار سرزنش شدند و گناه نفاق بیشتر از کفر شمرده شده ؟ خوب مشخصه دیگه چون کسی که کفر داره مشخصه و ادم تکلیفش با اون روشنه ولی که نفاق داره نه اون چیزی که نشون میده نیست یکی از چیزایی که باعث میشه آدم دچار نفاق شه عدمه صداقت و ظاهر سازیه که متاسفانه اگه کمی به اطراف خودتون نگاه کنید کم از این مسایل نمی بینید البته خوب یه سری ها هیچ ادعای دینداری و... این حرفا ندارن من به اونا خرده ای نمیگیرم اما خیلی بده که کسی دم از دینداری و خدا و پیغمبر و... بزنه ولی صداقت نداشته باشه آدم اگه مستقیما دشمنش را بشناسه خوب فرصت د اره تا برنامه ریزی کنه و در مقابل دشمن از خودش دفاع کنه ولی وای از روزی که با ادمایی روبرو بشی که دچار نفاقند و با تو صداقت ندارن اما دم از صداقت میرنن

توی پسس قبلی یادتونه از اردوی جهادی گفتم؟ مثلا یه نمونه بارز همینه که کسانی که مسئول اردو هستن مثلا هی میان به تو می گن بیا اردو ثبت نام کن بیا اردو ثبت نام کن بعد وقتی می ری ثبت نام می کنی خیلی راحت تو را خط میزنن ولی چون صداقت ندارن بهانه معدل و معاونت فرهنگی و این چیزا را میارن ولی خوب نمیدونن که دستشون رو میشه بعد میان میگن اقا تو صلاحیت نداری

یکی نیست بپرسه خوب اگه صلاحیت ندارم چرا پس اینو صادقانه نمیگید و هی میخواید آدمو بپیچونید خیر سرتون شما می خواید برید به مردم توی اردوی اردوی جهادی خدمت کنید واقعا این همه دم از گامی به سوی خویش و این حرفا میزنید همینه

البته بماند که بعضی از ما جز خودمون و دار دسته خودمون هیچکی را قبول نداریم و متاسفانه این حرکت مقدس هم به انحراف دسته بازی و ین حرفا کشیده شده

 

نمیدونم چرا بعضی ها فکر میکنن جای خدا نشستن و این جوری در باره صلاحیت آدما حکم می دن باز هم در پایان باید همون جمله را بگم که بیخیال بابا "... سگ خورد ..."

((4)

میگن کبک وقتی زمستون میشه و برف میاد برای اینکه از دست شکارچی ها فرار کن و جون خودشو حفظ کنه سرشو می کنه زیر برف و فکر میکنه هیچکی نمیبنش یاد یکی از بچه ها افتادم که یه بار توی جلسه به اصطلاح نقد فرهنگی دانشگاه از این حرف می زد که چرا دانشگاه می خواد بچه ها مثل کبک باشن و نمیخواد اونا مثل عقاب باشن ولی ظاهرا  این مشکل خیلی هاست که می خوان بقیه مثل کبک باشن و خودشون ... انگار ما ادما را فقط کبک دوست داریم به قول خودم" ...کبک را از هر طرف بخوانی کبک است..."

(4)

یه وقتایی به خودم میگم بابا مثل گاو سرتو بنداز پایین زندگیتو بکن چکار به اینکارا داری آخه به تو چه برو دنبال یه لقمه نون"... این حرفا که واسه فاطی تنبون نمیشه..."


[ دوشنبه 90/4/13 ] [ 12:13 عصر ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]

به نام خداو با سلام

(1)

از اونجایی که ما ایرانی ها اساسا علاقه خاصی به گزینش داریم سعی می کنیم که همیشه همه چی را گزینشی کنیم و هر کجا می رسیم یه فیلتر بذاریم به نام گزینش افراد البته مثال های گوناگون و مختلفی میشه برای این زد ولی عجیب تر اینکه اردوی جهادی هم گزینشی شده و با کمال تعجب طبق معمول همیشه با زهم اسم من توی گزینش رد شد البته زیاد تعجب بر انگیز نبود چون می دونستم هر کجا پای گزینش بیاد وسط من اولین نفری هستم که رد میشم و اینو تجربه ثابت کرده چون تا حالا یادم نمیاد که توی گزینشی قبول شده باشم همین پارسال هم که قرار بود اردوی جهادی بریم منو تو گزینش رد کرده بودند بعدش با کلی اعتراض و خواهش و تمنا و بعد از اینکه کلی از افراد انصراف دادن از اومدن به اردو دیگه دوستان به من لطف کردن و منو هم با خودشون بردن البته جالبتر از این صداقت بچه در بیان علت حذف من بود . وقتی دیشب از یکی از بچه ها پریدم چرا اسمم نیست و ملاک گزینش چی بود اولش با لحن خاص که بعد از انتخابات دهم توی ایران باب شده گفت بگم؟ ناراحت نمیشی؟ گفتم نه بابا بگو دیگه وقتی می پرسم یعنی دلم میخواد بدونم این که دیگه ناراحتی نداره و طرف هم برگشت گفت آخه معدلت کم بوده در ضمن استادشم موجوده ؟این جا بود که من از تعجب شاخ در آودم چون نمیدونم اگه معدل 5/18 کم باشه معدل زیاد چنده ؟ حتما اون 40 نفری که انتخاب شدن حتما معدلشون 39 بوده اصلا بی خیال بگذریم

از بچگی تجربه اینو ثابت کرده که هر کجا پای گزینش بوده من حذف شدم و اگر هم بعدش مثل همین دانشگاه قبول شدم و تونستم وارد بشم بعد از کلی اعتراض و خواهش وتمنا بوده پس نتیجه می گیریم حتما من مشکل دارم و باید برم مشکلمو حل کنم تقصیر اونا چیه که من معدلم پایینه مگه اونا گفتن که من معدلم پایین باشه ان شاء الله با تلاش و کوشش فراوان و با پشتوانه دعای این براداران عزیز و جهادگر سعی میکنم سال بعد معدل بالایی بیارم تا دیگه این بلا سرم نیاد

البته حالا زیاد هم مهم نیست که اردوی جهادی برم یا نرم میتونم برنامه های دیگه ای برای تابستونم بریزم و استفاده های بیشتری ببرم اردئوی جهادی هم بمونه برای اونایی که قصد خدمت دارن و شیفته خدمتن نه... یادش بخیر یکی از دوستام همیشه وقتی در موقعیت های این جوری قرار می گرفت می گفت  بی خیال بابا "... سگ خورد ..."

(2)

...

در اینمطلب مثل همیشه ناچارم دست به خود سانسوری بزنم چون حرفی رو که میخوام بزنم انتقاد از عزیزترین دوستمه خوب چکار کنم شما اگه جای من باشید و یکی رو به اندازه تموم دنیا دوست داشته باشید میتونید ازش انتقاد کنید؟

(3)

...

پی نوشت

علیرغم این که فردا  دو تا امتحان تخصصی دارم و ماراتن سنگین امتحانات بعد از 14 تا امتحان تموم میشه وقاعدتا باید بشینم و درس بخونم و به فکر امتحاناتم باشم این پست را فقط به خاطر میم میم جیم به روز کردم

 


[ یکشنبه 90/4/12 ] [ 9:54 صبح ] [ ایلیا ] [ دیدگاه () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

شاعر ، روزنامه نگار و دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بین الملل دیشب از دست شما سایه خود را کشتم/ من روانی شده ام سر به سرم نگذارید
موضوعات وب