ادامه مطلب... | ||
به نام خدا و با سلام اگه بگم وحشتناک ترین کابوس ما دهه شصتی ها کنکور بود سخنی به گزاف نگفتم. حداقلش اینه که برای من اینطور بود...اون زمان کنکور برای ما دروازه بهشت بود. اگه قبول می شدیم انگار همه دنیار را تسخیر کردیم و اگه قبول نمی شدیم به دروازه جهنم یعنی سربازی هدایت می شدیم نه مثل الان کلاس کنکوری بود و نه تا این حد دانشگاه آزاد و پیام نور و غیر انتفاعی. تازه اون موقع کمتر کسی حاضر بود ننگ رفتن به دانشگاه پیام نور و آزاد رو روی پیشونیش بچسبونه...سر و ته کلاس کنکور رو می زدی از توش یا منشور دانش در میومد یا قلم چی که اونم مال بچه پولدارا بود نه مال من و امثال من. یک میلیون و ششصد، هفتصد نفر کنکور شرکت می کردن نهایت 150 هزار نفر قبول می شدن یعنی به طور متوسط از هر 12 نفر یک نفر همای سعادت روی شونه هاش می نشست و راهی دانشگاه میشد... الان الحمدالله هر کجا رو نگاه می کنی اطلاعیه کلاس کنکور و کتاب های کمک آموزشیه که البته به اعتقاد من هیچ تاثیری در قبولی یا عدم قبولی نداره...دیگه توی یالقوز آباد سفلی هم دانشگاه آزاد و پیام نور و دانشگاه غیر انتفاعی زدن. توی همین مشهد خودمون بیش از 30 تا دانشگاه غیر انتفاعی می شناسم که ظرفیت خیلی هاشون تکمیل نمی شه و بدون کنکور دانشجو می گیرن... در مورد مشکل سربازی هم که دیگه همه می دونین پشت کنکوری ها چند بار می تونن سربازیشون رو عقب بندازن...اون مان ما بعضیا از ترس سزبازی رفتن یه درسشون رو می افتادن تا فارغ التحصیل نشن و سربازی نرن بعدش بشینن خر خونی کنن تا بلکه رشته شلغم کاری دانشگاه یالقوز اباد سفلی قبول بشن... الان الی ماشاءالله دانشگاه هست و متقاضی کنکور هم که کم شده. به قول یکی از دوستام برای قبول شدن در دانشگاه نیازی نیست تلاشی کنی فقط کافیه بری سر جلسه یه کیک و ساندیس بخوری تا خیلی راحت پیام نور شهر خودت رو قبول بشی... الغرض اینکه اینهمه تلاش کردم و یکی یکی دکمه های کیبرد کامپیوتر رو با هزار زحمت فشار دادم واین اراجیف را تایپ کردم تا بگم اون موقع هایی که کابوس کنکور خواب رو بر هر پشت کنکوری حرام کرده در یکی از این شب های مخوف و وحشتناک این شعر را سرودم که بعد از سال ها تقدیمتون می کنم: پشت کنکورم و رویای فراوان دارم روز و شب دغدغه خربزه و نان دارم فکر و ذکرم که فقط درس و کتاب است ولی شده ام خسته و میلی به بیابان دارم موی من گشته سفید از غم کنکور اما بهر تقویت روحی لب خندان دارم گرچه یاران همه از یاس سخن می گویند من ولی قصد قبولی به تهران دارم همه ثروتمان خرج از بهر کلاس نه دگر پول بمانده ست و نه تنبان دارم بس که از سختی کنکور سخن می گویند همه ترس و نگرانی ست که بر جان دارم خسته از شیمی و دیفرانسیل و فیزیکم هوس هندسه و جبر و حسابان دارم بهر آزاد شدن از غم کنکور امشب میل بسیار به دود و دم قلیان دارم بعد کنکور ببارد به سرم تیر بلا سرزنش های فراوان که ز خویشان دارم گرچه کنکور بود مشکل و طاقت فرسا لیک بر لطف خداوند من ایمان دارم [ چهارشنبه 92/4/5 ] [ 9:30 صبح ] [ ایلیا ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |